اين گربه چشمک اين سگک غوري غرک

شاعر : خاقاني

سگسارک مخنثک و زشت کافرکاين گربه چشمک اين سگک غوري غرک
اين خوک گردنک سگک دمنه گوهرکبا من پلنگ سارک و روباه طبعک است
شيرک شده است و گرگک و از هر دو بدترکبوده سگ رمنده و اکنون به بخت من
اين بوزنينه ريشک پهنانه منظرکخنبک زند چو بوزنه، جنبک زند چو خرس
هم حيض و هم زناش، گهي ماده گه نرکخرگوشک است خنثي زن و مرد در دو وقت
اين پشم سگ که ... سگش خوانم از صفت\N
چو ... سگ برهنگک و سرخ پيکرک\N
با دوستان رود گفتار در برکچون يوزک قمي جهد از دم آهوان
فحلي کند چو گور خرک گرد مادرکگرد غزالکان و گوزنان بزم شاه
هم برنگردد از دمشان اين سبک سرکگر دست و پاش چون سگک کهف بشکني
اين بد گهر شکالک و توسن رگ استرکبي‌نام هم کنونش چو بيد سترک خصي
خود صيدکي کند سگک استخوان خورکخاقانيا گله مکن او از سگان کيست
دم لابگک کند بنشيند پس درکسگ عفعفک کند چو بدو نانکي دهي
زين شوله فعل عقربک شوم نشترکميزان حکمتي و تو را بر دل است زخم
بر تارک مبارک پور طغان يزکهم شوله بود کو پس شوال زخم زد